ديگران را با بدترين شکل ممکن در بازي مجازات کنيد غرور و تعصب

 

عنوان: Bioshock: Infinite 

پلتفرم: Xbox360 ،PS3 ،PC ،Wii ،PS Vita 

ناشر: 2K Games 

سازنده: Irrational Games 

سبك: اكشن 

تاريخ انتشار: 6‌/‌1‌/‌1392

 

بايوشاك نه فقط در صنعت بازي‌هاي رايانه‌اي، بلكه در برخي از شاخه‌هاي هنري ديگر هم يك‌قدم جلوتر بود؛ اما قسمت دوم بازي نتوانست در حد انتظارها ظاهر شود و بيشتر به يك پك الحاقي بيش از حد طولاني شبيه بود تا يك عنوان كامل. طبق چيزي كه تا امروز از نسخه سوم بازي ديده‌ايم، اين قسمت قرار است تمام هواداران نااميد را خوشحال كند. روايت قدرتمند بازي در تمام عناصر آن، از اصل داستان گرفته تا فضاسازي و روند هويداست. بازي ماجراي مردي با نام بوكر دويت (Booker Dewitt) را روايت مي‌كند. در ازاي بخشش گناهان گذشته از او خواسته شده به شهر آسماني «كلومبيا» سفر كند. او وظيفه دارد با نفوذ در سيستم شهر، دختري به نام اليزابت را كه سال‌هاست در برجي اسير است، نجات دهد. كلومبيا توسط مردي به نام پدر كامستاك (Father Comstock) اداره مي‌شود. او را يك فرستاده الهي و شهرش را بهشتي در دنياي پوسيده فاني مي‌خوانند. دنياي كلومبيا استعاره‌اي زيبا از دنيايي است كه پيام حقيقي خداوند و بشردوستي او را به فراموشي سپرده، فقط نظمي ماشيني را مي‌شناسد. دنيايي كه اعضاي خود را گونه برتر و جدا از فاني‌هاي دنياي زيرين مي‌خواند و كساني را كه تفكرات متفاوت داشته باشند به بدترين شكل ممكن مجازات مي‌كند.بازي ابتدا با بازيكن در نقش بوكر دويت آغاز مي‌شود. او صندوقچه‌اي از لوازمش را مي‌بيند كه در آن يك تپانچه، كليدي با حكاكي به شكل قفس پرنده و يادداشتي با تعدادي نماد در خود جا داده است. همراهانش با انتقال وي به يك برج فانوس دريايي در وسط دريا، تنهايش مي‌گذارند. او وارد مي‌شود و روي يك صندلي خالي مي‌نشيند. زمين زير پايش گشوده شده و دستگاه‌هايي با قدرت و صداي بلند به كار مي‌افتد. فانوس به آسمان بلند مي‌شود. از ميان ابرها و باد و باران گذر مي‌كند و اندكي بعد منظره ساختمان‌هايي كه از سپيدي مي‌درخشد و تلالويي خيره‌كننده دارد و كشتي‌هاي هوايي معلق در آسمان پيش چشمانش نمايان مي‌شود. بوكر مي‌داند اين زيبايي فقط ظاهر ماجرا بوده و زير پوست شهر خبرهاي ديگري است. فانوس كناره مي‌گيرد. بوكر خود را در آستانه چيزي شبيه يك كليساي كوچك آب گرفته مي‌يابد. افراد رداپوش زيادي را مي‌بيند كه گردهم آمده‌اند. بوكر به جلوي صف رفته و كشيشي كه آنجا ايستاده با اشاره به گناهان گذشته بوكر، او را در آب مقدس غسل مي‌دهد تا اجازه ورود به كلومبيا را پيدا كند. بوكر با ورود به كلومبيا با يك كارناوال روبه‌رو مي‌شود. در شهر بلوايي به‌پاست و همه در حال سرگرم كردن خود و مشتاق رسيدن لحظه بخت‌آزمايي هستند. اولين وظيفه بوكر به دست آوردن يك بليت است. دستگاه فروش بليت از كار افتاده است. او پس از مراجعه به زني كه فروشنده Vigor است (مشابه پلازميدهاي قسمت قبل) قدرتي به نام Possession دريافت كرد كه اجازه هك دستگاه‌ها و ربات‌ها را مي‌داد. به وسيله آن بليت به دست مي‌آورد. قبل از ورود، بيلبوردي با عبارت مراقب فردي باشيد كه علامت .A.D را دارد و اين همان نشاني است كه روي دست راست بوكر وجود دارد. برنده بخت‌آزمايي اجازه مي‌يابد دو آفريقايي ـ آمريكايي را فقط به جرم متفاوت بودن رنگشان سنگسار كند! قاعدتا بوكر برنده بخت‌آزمايي مي‌شود، اما پيش از آن‌كه بوكر يكي از توپ‌هاي بيسبال ارائه شده را به صورت مجري برنامه پرت كند، نگهبانان نشان روي دست وي را ديده و حمله مي‌كنند. بوكر با قاپيدن قلاب يكي از آنها، راهي براي فرار باز مي‌كند. او با نفوذ به تنديس كلومبيا، رب‌النوع آمريكا، اليزابت را نجات مي‌دهد.پس از اين‌كه آن دو از دست نگهبان مخوف زندان، موسوم به مرغ نغمه‌سرا (Songbird) فرار مي‌كنند، بازي رنگ و بوي انساني به خود مي‌گيرد. اليزابت دختري است كه تا به حال پايش را از برج محل اسارت خود بيرون نگذاشته است. او مرتبا زاويه ديد شما را ترك كرده و غرق در تماشاي يك گل يا شاپرك مي‌شود، در يك مغازه مانند كودكي نوپا از اين سر به آن سر دويده و با ديدن خوراكي‌هاي رنگارنگ از خود بيخود مي‌شود. او هنگامي كه براي اولين بار شاهد قتل فردي ديگر به دست بوكر است با وحشت او را خطاب قرار داده و قاتل مي‌خواندش؛ نقطه عطف بازي همين‌جاست. اقتباس فوق‌العاده پيتر جكسون از سه‌گانه ارباب حلقه‌ها بيهوده آنقدر محبوب نشد. همه عظمت كار به يك سو، توانايي ستودني كارگردان و بازيگران در خلق شخصيت‌هاي باورپذير و قابل همذات‌پنداري آن حماسه را رقم زد. اين چيزي است كه سازندگان در بيكران مدنظر داشته‌اند. داستان سراسر انتقاد به گروه‌هايي افراطي و اجتماعات بسته است كه همه كاري مي‌كنند و اين هجاگرايي و كنايه‌آميز بودن در همه چيز، از معماري كلومبيا تا نقاب‌هايي كه دشمنان به چهره مي‌زنند و حتي گروه‌هاي ياغي شهر قابل رويت است. اما چيزي كه باعث مي‌شود هر مخاطب معمولي به اين چيزها علاقه نشان بدهد، رابطه تعاملي فوق‌العاده‌اي است كه بين اليزابت و بوكر برقرار است. سازندگان تلاش بسياري كرده‌اند تا شخصيت اليزابت فراتر از يك همراه كنترل شده توسط هوش مصنوعي باشد و در اين راه موفق هم بوده‌اند. در ميانه مبارزات يا جستجوها ممكن است ناگهان اليزابت شما را صدا كند و زماني كه به سوي او برگشتيد، يك بخش، سلاح يا ويگور به شما ارائه كند. او در لحظات خطر از نيروي خود، ايجاد گسستگي (Tear) براي تغيير در زمان و مكان يا احضار نيروهاي كمكي استفاده مي‌كند ـ‌ كه گويا فرمان انجام اين كار از جانب بازيكن صادر مي‌شود ـ يكي از وسايل نقل و انتقال در كلومبيا استفاده از قلاب آسماني (Skyhook) براي آويزان شدن از ريل‌هاي افقي است. قدرت‌هاي بايوشاك هميشه جذاب بوده است و اين قسمت نيز استثنا نيست. نيرويي به نام «بوسه ابليس» مي‌تواند دشمنان را به آتش كشيده يا با شارژ كردن آن، تله‌هاي آتشين روي زمين ايجاد كند. «كشتار كلاغ‌ها» دسته‌اي كلاغ مهاجم به جان دشمنان مي‌اندازد كه در مراحل بالاتر قربانيان را به يك بمب تبديل مي‌كند. نسخه‌هاي قبلي واحد Eve را به جاي Mana معرفي كرده بود كه در اين قسمت با نام Salts معرفي مي‌شود. در صورت مردن، اليزابت شما را احيا مي‌كند؛ اما هر بار مقداري از مهمات و پول خود را از دست مي‌دهيد و دشمن نيز فرصتي براي احياي خود پيدا مي‌كند. آن طور كه از ظاهر ماجرا برمي‌آيد، بيكران نمي‌آيد تا نااميد كند، مي‌آيد تا اثري قدرتمند بر جاي بگذارد.





تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | | نویسنده : مقدم |